سفارش تبلیغ
صبا ویژن
تا کی آب بر کوه می ریزد و آن را نرم نمی کند؟تا کی حکمت می آموزید و دلهایتان بر آن نرم نمی شود؟ [عیسی علیه السلام]
تک ستاره
 || مدیریت  ||  شناسنامه  || پست الکترونیــک  ||  RSS  ||
جانان من

رضوان :: دوشنبه 85/4/5 ساعت 11:31 عصر

تورادارم ای گل، جهان بامن است

توتابامنی ،جان جان بامن است

 

چومی تابد ازدور پیشانیت

کران تاکران آسمان بامن است

 

چوخندان به سوی من آئی به مهر

بهاری پراز ارغوان بامن است

 

کنارتوهرلحظه گویم به خویش

که خوشبختی بی کران با من است

 

روانم بیاساید از هرغمی

چوببینم که مهرت روان با من است

 

چه غم دارم ازتلخی روزگار،

شکرخنده آن دهان بامن است


 


نوشته های دیگران()

شقایق ناز من

رضوان :: دوشنبه 85/4/5 ساعت 11:27 عصر

یک تن خاکی دلبسته برشقایق نازم،من

یک رویای فراموش شده ازروزگارم

 

تک ستاره ای در آسمان هفتمم من

خسته ای،در مانده ای،بر باد رفته ازیاد زمانه ام

 

از جنس پروانه ای برگرد شمع خاموشم من

برده ای غریب و بی نام ونشونم

 

رد پای یک دشت پر لاله است این دل من

پرم از بوی تنهایی وغریبی

 

از نسل آلاله های خونین دلم،من

نیلوفران برکه دور افتاده ام

 

مسافری ازجنس جاده،آروم و ساکتم من

دلبسته ام به یاری،عاشق ودلشکسته ام

 

از حکم جدایی وتبعید،دل خسته ام من

عشق،فاصله،انتظار،این ها نیست دردم

 

یار من بر یاردیگرعاشق است،غریبم من

بر باد خواهد دادمرا این جدایی من

 

خاکستر نشین کرده مرا این دلبستگی

از روزگاروازلذتاش دل خسته ترینم من

 

از قصه خود دل بریده ام

در اتاقی تاریک بر دیواری چشم دوخته ام من

 

می گذرانم لحظه های بی کسی را تنهای تنها

ازقصه پر غصه تقدیر خود دل زده ام من

 

 

زندگی نیست این بودن ونفس کشیدنهایم

تراژدی قرن بیست و یکم است این زندگی من

 

 

من این قطعه شعر را به عزیزتر از جانم  کسی که سالهاست به او دل سپرده ا م تقدیم میکنم.

 

 

 

 

 

 


نوشته های دیگران()

عشق خدایی من

رضوان :: سه شنبه 85/3/30 ساعت 12:36 صبح

سلام وصدسلام به هرکی که دلباخته

به هرکی که می دونه انتظار یک درد بی علاجه

این دل من یه روز ازروزای پائیز

ازقفس سینه رها شدبه هوای یک نورخدایی

دل من عاشق شده بود ساکت وآروم

عاشق یک بنده نورانی وپاک

روزا وشبا می گذشت ومن عاشق بودم

من به یادوخاطر عشق چه کارها که نکردم

همه روزا برام عیدوهمه شبا برام شب جشن

این دل من دیگه آروم وقرار نمی دونست

همه دردم فقط این بودکه مبادابفهمه

نکنه که بفهمه دلم عاشقش شده

نکنه ازمن واین دل من دوری کنه

بره ازشهرودیارم،بمونم غریب وتنها

دل من عاشق اوبود ودلواپس

دلواپس اینکه نکنه عشقم تو نگام باشه

نکنه ازنگام بخونه خدای زمینی من شده

نکنه بدونه دلم بدون اون یک لحظه هم نمی تونه

دل من حتی تو عاشقی هم غریب بود

هرکی عاشق می شه معشوقش می دونه

ولی من ترس از دونستن او داشتم

ای خدا غریبی و بی کسی تا کی،چقدر

دل من از نسل آلاله های غریبه

از نسل قصه های دردآلود

دل او از نسل شقایق های نازه

از نسل پاکه انبیائه

دل من دوری وطاقت نمی دونست

دل او رسم عشق وعاشقی را ازبرنبود

دل من سالها ساکت وآروم ماند

 دل او سالها غافل از عشق من ماند

دل من ،چشم من ، هوای من ،برای او بود

دل او،چشم او،هوای او،برای دیگری بود

وای از روزی که دانستم او عاشق بود

عاشق چشم های مست دیگری بود

چه عذابی داشت آن روز وآن لحظه

همه عشقم ،همه صداقتم همه پایمال شد

من به عشق او مسلمان شده بودم

خدایا معجزه عشق مرا زنده کرد

مرا به سوی تو خواند

خدایا این مسلمانی را کجا گذارم

وقتی عشق من ازمن دوری می کند

خدا یا عشق مرا به درگاه تو آورد

دوری از درگاه تو سزای من نبود

خدا یا معجزه عشق را از من نگیر

مرا از درگاهت دور نگرداند

   



نوشته های دیگران()

غریب زمین

رضوان :: شنبه 85/3/27 ساعت 12:22 صبح

 

غـــریب ره عـــشقــــم و نـــدانـــم ره به کجـــاسـت        شنیدم ازعاشقی که می گفت سلطه دل برعقل رواست


نوشته های دیگران()

عشق یعنی

رضوان :: شنبه 85/3/27 ساعت 12:3 صبح

 

عشق گاهی خواهش برگ است , در اندوه تاک

عشق گاهی رویش برگ است,در تن پوش خاک

عشق گاهی ناودان گریه اشک بهار

عشق گاهی طعنه بر سرو است , در بالای دار

عشق گاهی یک تلنگر بر زلال تنگ نورپیچ و تاب ماهی اندنشه,درژرفای تور

عشق گاهی میرود آهسته تا عمق نگاه

عشق گاهی  شور رستن در گیاه  همنشین خلوت غمگین آه

عشق گاهی غرقه خورشید,در افسون ماه

عشق گاهی سوز هجران است در اندوه نی

رمز هوشیاریست در مستی می

عشق گاهی آبی نیلوفریست قلک اندیشه سبز خیال کودکیست

عشق گاهی معجز قلب مریض رویش سبزینه ای در برگریز                         

عشق گاهی شرم خورشید است , در قاب غروب روزه ای با قصد قربت,ذکر بر لب , پایکوب


نوشته های دیگران()

بتگرپیر

رضوان :: جمعه 85/3/26 ساعت 11:58 عصر

این منم خدای بتگر که شمارو می تراشم

یه روز از روزا گفتم خودمو باید بسازم

تورو ساختم که بتونم دلمو بهت ببازم

واست از سنگای مرمریه تن بلوری ساختم

شبیه آدما بودی من ازت یه حوری ساختم

شبو از موهات گرفتم روزو از برق نگاهت

تیشه رو گرفتی از من واسه اولین گناهت

تو زدی منو شکستی خودشکن سرت سلامت

من فدای چشم مستت خودتو نکن ملامت

دل تنگمو شکستی دل این بتگر پیرو

تو کجا دیدی که آهو بشکنه حرمت شیرو

کاش از اول نمی ساختم بتی به این قشنگی

یا واسش یه دل می ذاشتم توی اون سینه ی سنگی


 


نوشته های دیگران()

عشق

رضوان :: جمعه 85/3/26 ساعت 11:48 عصر

ای پرستوی زیبای وجودم که درفضای بی کران روح خسته ام ودراسمان کبودقلبم آشیانه ای ساخته ای کاش می دانستی که چقدردوستت دارم. توای لطافت صبح توای یگانه جانم گرچه من وتوازهم دورباشیم اماپاکی وصداقت ومهربانی توهمیشه همدم من خواهدبود گل وجودت درگلدان قلبم سرسبزوشاداب خواهدماند

وعشق روایت سوختنئ وروشنایی بخشیدن به روح مجروح عاشق است


نوشته های دیگران()

نازی

رضوان :: جمعه 85/3/26 ساعت 11:42 عصر

  

دوباره کناردریام نازنین

دوباره تنهای تنهام نازنین

تونموندی عاقبت کنار من

ولی من هنوز یه تنهام نازنین

نازی نازی نازنین دلم اسیره

نازی نازی نازنین بی تومیمیره

نازی نازی نازنین بیابه پیشم

نازی نازی نازنین دیوونه میشم

نازی نازی نازنین دلم گرفته

نازی نازی نازنین دلم چه تنهاست

اگه شاهد شروع قصه بود

زیر این گنبد دلگیر کبود

دل من عاشق چشمای توشد

غافل از این همه آدم حسود

نازنین قصه چرااینجوری شد

چراتقدیر من وتودوری شد

کارتورفتن وبی صدا شدن

کارمن شکستن وصبوری شد

نازنین نبودنت دل رو شکست

 بی تو گریه توی چشم من نشست

رفتی و بعد تو عاشقت دیگه

 دل به هیچ شعروترانه ای نبست

نازی نازی نازنین دلم اسیره

نازی نازی نازنین بی تو میمیره

نازی نازی نازنین  بیا به پیشم

نازی نازی نازنین دیوونه میشم

نازی نازی نازنین دلم گرفته

نازی نازی نازنین دلم  چه تنهاست

نازی نازی نازنین دلم اسیره

نازی نازی نازنین قلبم میگیره

بی تو میمیره   

 


نوشته های دیگران()

انتظار

رضوان :: یکشنبه 85/3/14 ساعت 1:32 صبح

انتظار

 

بازامشب ای ستاره تابان نیامدی

بازای سپیده شب هجران نیامدی

 

شمعم شکفته بودکه خنددبروی تو

افسوس ای شکوفه خندان نیامدی

 

زندانی توبودم ومهتاب من چرا

بازامشب ازدریچه زندان نیامدی

 


نوشته های دیگران()

یاروکار

رضوان :: یکشنبه 85/3/14 ساعت 1:20 صبح

یارباقی کارباقی

رفتی ودردل هنوزم حسرت دیدارباقی

حسرت عهد ووداعم بادل ودلدارباقی

عقده بوداشکم به دل تابیخبررفتی

بازشدوقتی نوشتی"یارباقی کارباقی"



نوشته های دیگران()

<      1   2   3      >

لیست کل یادداشت های این وبلاگ

افسانه غریب
[عناوین آرشیوشده]

About Us!
تک ستاره
رضوان
Link to Us!

تک ستاره

Hit
مجوع بازدیدها: 9144 بازدید

امروز: 3 بازدید

دیروز: 6 بازدید

Notes subjects


غریبی[16] .

Archive


تابستان 1385
بهار 1385

links
الهه امید

Submit mail