یک تن خاکی دلبسته برشقایق نازم،من
یک رویای فراموش شده ازروزگارم
تک ستاره ای در آسمان هفتمم من
خسته ای،در مانده ای،بر باد رفته ازیاد زمانه ام
از جنس پروانه ای برگرد شمع خاموشم من
برده ای غریب و بی نام ونشونم
رد پای یک دشت پر لاله است این دل من
پرم از بوی تنهایی وغریبی
از نسل آلاله های خونین دلم،من
نیلوفران برکه دور افتاده ام
مسافری ازجنس جاده،آروم و ساکتم من
دلبسته ام به یاری،عاشق ودلشکسته ام
از حکم جدایی وتبعید،دل خسته ام من
عشق،فاصله،انتظار،این ها نیست دردم
یار من بر یاردیگرعاشق است،غریبم من
بر باد خواهد دادمرا این جدایی من
خاکستر نشین کرده مرا این دلبستگی
از روزگاروازلذتاش دل خسته ترینم من
از قصه خود دل بریده ام
در اتاقی تاریک بر دیواری چشم دوخته ام من
می گذرانم لحظه های بی کسی را تنهای تنها
ازقصه پر غصه تقدیر خود دل زده ام من
زندگی نیست این بودن ونفس کشیدنهایم
تراژدی قرن بیست و یکم است این زندگی من
من این قطعه شعر را به عزیزتر از جانم کسی که سالهاست به او دل سپرده ا م تقدیم میکنم.
نوشته های دیگران()