سفارش تبلیغ
صبا ویژن
دانش جز به پرهیزگاری پاکیزه نگردد . [امام علی علیه السلام]
تک ستاره
 || مدیریت  ||  شناسنامه  || پست الکترونیــک  ||  RSS  ||
عشق خدایی من

رضوان :: سه شنبه 85/3/30 ساعت 12:36 صبح

سلام وصدسلام به هرکی که دلباخته

به هرکی که می دونه انتظار یک درد بی علاجه

این دل من یه روز ازروزای پائیز

ازقفس سینه رها شدبه هوای یک نورخدایی

دل من عاشق شده بود ساکت وآروم

عاشق یک بنده نورانی وپاک

روزا وشبا می گذشت ومن عاشق بودم

من به یادوخاطر عشق چه کارها که نکردم

همه روزا برام عیدوهمه شبا برام شب جشن

این دل من دیگه آروم وقرار نمی دونست

همه دردم فقط این بودکه مبادابفهمه

نکنه که بفهمه دلم عاشقش شده

نکنه ازمن واین دل من دوری کنه

بره ازشهرودیارم،بمونم غریب وتنها

دل من عاشق اوبود ودلواپس

دلواپس اینکه نکنه عشقم تو نگام باشه

نکنه ازنگام بخونه خدای زمینی من شده

نکنه بدونه دلم بدون اون یک لحظه هم نمی تونه

دل من حتی تو عاشقی هم غریب بود

هرکی عاشق می شه معشوقش می دونه

ولی من ترس از دونستن او داشتم

ای خدا غریبی و بی کسی تا کی،چقدر

دل من از نسل آلاله های غریبه

از نسل قصه های دردآلود

دل او از نسل شقایق های نازه

از نسل پاکه انبیائه

دل من دوری وطاقت نمی دونست

دل او رسم عشق وعاشقی را ازبرنبود

دل من سالها ساکت وآروم ماند

 دل او سالها غافل از عشق من ماند

دل من ،چشم من ، هوای من ،برای او بود

دل او،چشم او،هوای او،برای دیگری بود

وای از روزی که دانستم او عاشق بود

عاشق چشم های مست دیگری بود

چه عذابی داشت آن روز وآن لحظه

همه عشقم ،همه صداقتم همه پایمال شد

من به عشق او مسلمان شده بودم

خدایا معجزه عشق مرا زنده کرد

مرا به سوی تو خواند

خدایا این مسلمانی را کجا گذارم

وقتی عشق من ازمن دوری می کند

خدا یا عشق مرا به درگاه تو آورد

دوری از درگاه تو سزای من نبود

خدا یا معجزه عشق را از من نگیر

مرا از درگاهت دور نگرداند

   



نوشته های دیگران()

غریب زمین

رضوان :: شنبه 85/3/27 ساعت 12:22 صبح

 

غـــریب ره عـــشقــــم و نـــدانـــم ره به کجـــاسـت        شنیدم ازعاشقی که می گفت سلطه دل برعقل رواست


نوشته های دیگران()

عشق یعنی

رضوان :: شنبه 85/3/27 ساعت 12:3 صبح

 

عشق گاهی خواهش برگ است , در اندوه تاک

عشق گاهی رویش برگ است,در تن پوش خاک

عشق گاهی ناودان گریه اشک بهار

عشق گاهی طعنه بر سرو است , در بالای دار

عشق گاهی یک تلنگر بر زلال تنگ نورپیچ و تاب ماهی اندنشه,درژرفای تور

عشق گاهی میرود آهسته تا عمق نگاه

عشق گاهی  شور رستن در گیاه  همنشین خلوت غمگین آه

عشق گاهی غرقه خورشید,در افسون ماه

عشق گاهی سوز هجران است در اندوه نی

رمز هوشیاریست در مستی می

عشق گاهی آبی نیلوفریست قلک اندیشه سبز خیال کودکیست

عشق گاهی معجز قلب مریض رویش سبزینه ای در برگریز                         

عشق گاهی شرم خورشید است , در قاب غروب روزه ای با قصد قربت,ذکر بر لب , پایکوب


نوشته های دیگران()

بتگرپیر

رضوان :: جمعه 85/3/26 ساعت 11:58 عصر

این منم خدای بتگر که شمارو می تراشم

یه روز از روزا گفتم خودمو باید بسازم

تورو ساختم که بتونم دلمو بهت ببازم

واست از سنگای مرمریه تن بلوری ساختم

شبیه آدما بودی من ازت یه حوری ساختم

شبو از موهات گرفتم روزو از برق نگاهت

تیشه رو گرفتی از من واسه اولین گناهت

تو زدی منو شکستی خودشکن سرت سلامت

من فدای چشم مستت خودتو نکن ملامت

دل تنگمو شکستی دل این بتگر پیرو

تو کجا دیدی که آهو بشکنه حرمت شیرو

کاش از اول نمی ساختم بتی به این قشنگی

یا واسش یه دل می ذاشتم توی اون سینه ی سنگی


 


نوشته های دیگران()

عشق

رضوان :: جمعه 85/3/26 ساعت 11:48 عصر

ای پرستوی زیبای وجودم که درفضای بی کران روح خسته ام ودراسمان کبودقلبم آشیانه ای ساخته ای کاش می دانستی که چقدردوستت دارم. توای لطافت صبح توای یگانه جانم گرچه من وتوازهم دورباشیم اماپاکی وصداقت ومهربانی توهمیشه همدم من خواهدبود گل وجودت درگلدان قلبم سرسبزوشاداب خواهدماند

وعشق روایت سوختنئ وروشنایی بخشیدن به روح مجروح عاشق است


نوشته های دیگران()

نازی

رضوان :: جمعه 85/3/26 ساعت 11:42 عصر

  

دوباره کناردریام نازنین

دوباره تنهای تنهام نازنین

تونموندی عاقبت کنار من

ولی من هنوز یه تنهام نازنین

نازی نازی نازنین دلم اسیره

نازی نازی نازنین بی تومیمیره

نازی نازی نازنین بیابه پیشم

نازی نازی نازنین دیوونه میشم

نازی نازی نازنین دلم گرفته

نازی نازی نازنین دلم چه تنهاست

اگه شاهد شروع قصه بود

زیر این گنبد دلگیر کبود

دل من عاشق چشمای توشد

غافل از این همه آدم حسود

نازنین قصه چرااینجوری شد

چراتقدیر من وتودوری شد

کارتورفتن وبی صدا شدن

کارمن شکستن وصبوری شد

نازنین نبودنت دل رو شکست

 بی تو گریه توی چشم من نشست

رفتی و بعد تو عاشقت دیگه

 دل به هیچ شعروترانه ای نبست

نازی نازی نازنین دلم اسیره

نازی نازی نازنین بی تو میمیره

نازی نازی نازنین  بیا به پیشم

نازی نازی نازنین دیوونه میشم

نازی نازی نازنین دلم گرفته

نازی نازی نازنین دلم  چه تنهاست

نازی نازی نازنین دلم اسیره

نازی نازی نازنین قلبم میگیره

بی تو میمیره   

 


نوشته های دیگران()

انتظار

رضوان :: یکشنبه 85/3/14 ساعت 1:32 صبح

انتظار

 

بازامشب ای ستاره تابان نیامدی

بازای سپیده شب هجران نیامدی

 

شمعم شکفته بودکه خنددبروی تو

افسوس ای شکوفه خندان نیامدی

 

زندانی توبودم ومهتاب من چرا

بازامشب ازدریچه زندان نیامدی

 


نوشته های دیگران()

یاروکار

رضوان :: یکشنبه 85/3/14 ساعت 1:20 صبح

یارباقی کارباقی

رفتی ودردل هنوزم حسرت دیدارباقی

حسرت عهد ووداعم بادل ودلدارباقی

عقده بوداشکم به دل تابیخبررفتی

بازشدوقتی نوشتی"یارباقی کارباقی"



نوشته های دیگران()

عشق قدیمی

رضوان :: جمعه 85/3/5 ساعت 3:41 عصر

اگر عاشقی یک درده

                                  چه کسی درد ندیده

تو بگو  کدوم عاشق

                                 رنج دوری نکشیده

اگه عاشقی یه گناهه

                                 میون این همه ادم

یه غریب ویه تنهاییم


نوشته های دیگران()

خدای محمد

رضوان :: جمعه 85/3/5 ساعت 2:29 صبح

 

"به نام خدای محمد(ص)"

من غریبی در غربتم،

تنهایی در تاریکی،

اسیری کنج قفس،

کسی اسیر بی کسی،

در این خانه دل من بیقرار است،

چشمان من می بیندواشک می ریزد.

دلم تنگ است ،

تنگ است برای سروصدا،

برای توپ بازی

برای همه چیز.

اینجا همه  وسایل ودرودیوار بوی غم دارد،

گویی همه چیز از نبود شخصی دلگیر وغمگین هستند.

غصه ای دردل دارند،

غصه راپنهان می کنند مبادا بغض دیگری بشکند.

دیوارهای اینجا خط خطی است،

مداد،خودکاربا هرچیزی که دستش می آمدروی دیوار می نوشت،

بهتر است بگویم یادگاری می نوشت.

حتی روی فرش خاطره ای ازاوبرجاست.

تلویزیون هم منتظراوست  که وقتی فیلمی میدهد وهمه در حال تماشا هستند بیاید وآن را خاموش کند.

عروسکهای ساختگی به دست مامان ،فیل کوچک،کانگورو همه نشانه ای از اویند،

همه بوی اورا می دهند،

ماشین کوچکش،عروسک پاندا،خانه سازی ها،همه یعنی او،

خمیربازی بوی دستهایش رامی دهد.

توپ های رنگارنگ،سوت قرمزرنگ منتظر اوست.

همه چیز اینجا بیقرار محمدهستند،

هوای دیدنش را دارند.

دلم برای وضو گرفتنش تنگ است،

اینجا حتی مهرجانماز غمگین وچشم انتظار است که بیاید تا با آن نماز بخواند،

دلم برای قنوت کردنش، سجده کردنش تنگ است.

ظرفهای غذای مهد کودکش هنوز نشسته مانده است،

کفش هایش هنوز خاکی است.

آری اینجا خانه  خاطرات اوست،

اینجا خانه  محمد است و اونیست.

محمد 3 ساله دیگر بازی نمی کند،

دیگر حرف نمی زند،

نمی خندد، دیگر مرا صدا نمی کند.

او خوابیده است و هرچه صدایش می کنیم جواب نمی دهد.

محمد من هیچ وقت این همه ساکت نمانده بود،

او همیشه دلش می خواست وقتی من می آیم با من بازی کند،

ولی اونیست و نبودش برایم سنگین است.

وقتی می آیم اودیگر جلوی در نمی آید که سلام بدهد،

دلم تنگ است برای رفتارهای کودکانه و شیرینش.

او چند روز است که چشمهای آبی رنگش راباز نمی کند،

دلم تنگ است برای چشمهایش،

چند روزی است آسمان زندگی ما سیاه شده،

واضحتر،آسمان از ما روبرگردانده است

و هرچه نوازشش می کنیم رنگ آبی خودش را به ما هدیه نمی کند.

خدایا تورا به حق نام محمد،محمد من را همانطور که بود به من و همه برگردان.

خدایا تورا به حق نام محمد،محمد من کوچک است به او توانایی تحمل بده.

خدایا تورا به حق نام محمد،محمد من یکدانه و عزیز است او را از ما نگیر.

خدایا تو را به حق نام محمد،محمد من چشمهای آبی رنگش ،هم دریای من بود هم آسمانم،

نه دریای من را بگیر و نه آسمانم را.

خدایا تو را به حق نام محمد، محمد من هم نام امام زمان (عج)است به حق قائم آل محمدنگهدار او باش.

 

 

"آمین"


نوشته های دیگران()


لیست کل یادداشت های این وبلاگ

افسانه غریب
[عناوین آرشیوشده]

About Us!
تک ستاره
رضوان
Link to Us!

تک ستاره

Hit
مجوع بازدیدها: 9130 بازدید

امروز: 4 بازدید

دیروز: 1 بازدید

Notes subjects


غریبی[16] .

Archive


تابستان 1385
بهار 1385

links
الهه امید

Submit mail